Iran, World

آنچه ژنرال مایکل فلین، مشاور امنیت ملی ترامپ در مورد ایران گفته است

mick-filen-persian-herald-australia

دونالد ترامپ، رئیس جمهور منتخب آمریکا مایکل فلین، ژنرال سه ستاره بازنشسته را به عنوان مشاور امنیت ملی خود برگزیده شد. فلین نزدیکترین مقام امنیتی به رئیس جمهور آینده آمریکا در موقعیت منحصر بفردی قرار خواهد گرفت که باید آقای ترامپ بی تجربه در امور مرتبط با امنیت ملی را راهنمایی کند.

آقای فلین تا سال ۲۰۱۴ ریاست “سازمان اطلاعات دفاع” آمریکا را بر عهده داشت. وی در این سال از سمت خود استعفا کرد. بنا بر گزارش واشنگتن پست، او از همان تاریخ به کرات در ملاء عام گفته است که علت استعفایش اختلاف نظر با دولت اوباما بوده است. به گفته آقای فلین، دولت اوباما دیدگاه های او را در مورد مبارزه با اسلام رادیکال، افراطی می دانسته است. البته این گفته آقای فلین است. شواهد دیگری نشان می دهد که شاید نگاه کلی او نسبت به مسلمانان منشاء اختلاف نظر بوده است. فلین در فوریه امسال در اظهار نظری که جنجال برانگیخت در صفحه توییتر خود نوشت: “ترس از مسلمانان منطقی است.”

در تابستان امسال کتابی از مایکل فلین کتابی منتشر شد با عنوان “صحنه جنگ”. به ادعای کتاب، مضمون اصلی آن در مورد جنگ علیه اسلام رادیکال و نحوه پیروزی آمریکا در جنگ مزبور است. حکومت ایران، بخش عمده ای از اسلام رادیکال را از نظر آقای فلین تشکیل می دهد. از همین رو بخش بزرگی از کتاب، به حکومت ایران اختصاص داده شده است که می تواند اطلاعات ذیقیمتی را در مورد دیدگاه مشاور امنیت ملی آینده آمریکا نسبت به حکومت ایران در اختیار ما بگذارد.

یکی از مواردی که آقای فلین در طول کتاب بر آن پافشاری می کند، ارتباط حکومت ایران با سازمان القاعده است. این ادعا گاه بدون اتکا به اسناد و گاه به استناد اسنادی است که حکومت آمریکا منتشر کرده است. بطور مثال او می نویسد (ص ۸۱): “ارتباط میان القاعده با رژیم ایران حقیقتی اثبات شده است. در تابستان ۱۹۹۸ حکومت آمریکا در دادخواستی علیه رهبر سازمان القاعده، اسامه بن لادن، به صراحت به این موضوع اشاره کرد”. آقای فلین می افزاید که در دادخواست مزبور آمده است که القاعده و حزب الله لبنان و حکومت ایران دست به ایجاد اتحادی با یکدیگر علیه “آنچه که دشمن مشترک خود می انگارند، یعنی غرب و به خصوص آمریکا” زده اند.

در جایی دیگر (ص ۸۲) به بمب گذاری سفارتخانه های آمریکا در سال ۱۹۹۸ در کنیا و تانزانیا اشاره می کند و می گوید “عملیات مزبور به پای القاعده نوشته شد، اما در واقع بخش اعظم آن مربوط به ایران بود.”

آقای فلین ایران را “دشمن سهمگینی” می داند که “نزدیک به ۴۰ سال است با آمریکا و متحدین آن، بطور اخص اسرائیل، در جنگ است” (ص ۸۶). از آقای نظر فلین “ریشه این جدال در طبیعت جمهوری اسلامی نهفته است و ربطی به نارضایتی های واقعی و یا خیالی آنان نسبت به آمریکا ندارد. برای ایرانیان مذاکره برای دست یافتن به همزیستی مسالمت آمیز به معنای ترک دیدگاه های (آیت الله روح الله) خمینی و جانشینان او در خصوص ظهور یک منجی است”. (ص ۸۷)

آقای فلین معتقد است که “پیروزی ایران در عراق بر “شیطان بزرگ”، کشور های کوچکتر منطقه خاورمیانه را مجبور خواهد کرد که به قواعد ایران گردن بگذارند. این امر باعث می شود که منطقه بیش از پیش حالت غیر دوستانه نسبت به ما و متحدینمان به خود بگیرد”. وی می افزاید: “همه این امور می تواند بدون نیاز به بمب اتمی که همه بحث سیاستگذاران را در غرب به خود مشغول کرده است صورت بگیرد”. (ص ۸۷)

مایکل فلینImage copyrightGETTY IMAGES

آقای فلین تلاش می کند که موضوع دست یافتن ایران به سلاح هسته ای را در مقایسه با خطری که به صورت بالقوه خود حکومت ایران متوجه غرب می کند کم اهمیت جلوه دهد. در این رابطه می نویسد: “صرف تمرکز بر موضوع هسته ای یک خطای جدی در نگرش استراتژیک است. موضوع، موضوع حکومت تهران و برداشت رادیکال از اسلام است”. (ص ۸۸)

نهایتا، آقای فلین به انتقاد از همه روسای جمهور آمریکا در برخورد با ایران می پردازد و می نویسد: “هیچ رئیس جمهور آمریکا خواهان تغییر رژیم تهران نشده است. هیچ دولتی (در آمریکا) میلیون ها ایرانی ناراضی را حمایت نکرده است”. او لبه تیز انتقادش را متوجه بخش فارسی صدای آمریکا می کند و می گوید: “در حقیقت، رادیو و تلویزیون فارسی زبان خود ما که برای ایران پخش می شود اغلب اوقات منتقد آمریکاست” تا حکومت تهران “که ما را تهدید می کند”. (ص ۸۹)

او در بخشی از کتاب، حملات لفظی سختی را متوجه دو رئیس جمهور آمریکا می کند یعنی جیمی کارتر، که به علت عدم حمایت از شاه باعث روی کار آمدن حکومت اسلامی در ایران شد و باراک اوباما که با ایران معامله کرد.

آقای فلین در جایی می نویسد: “پرزیدنت اوباما را می توان مانند کارتر به دورویی و ظاهرسازی متهم کرد. اگر حمله به لیبی درست بود چطور حمله به سوریه و ایران درست نبود؟” (ص ۹۱)

با این تفاسیر باید دید که آقای فلین چه راه حلی را پیش پای رئیس جمهور جدید می گذارد. او در بخش نتیجه گیری کتاب خود می نویسد (ص ۱۷۵ به بعد): “بهترین راه این است که ما به ضعیف ترین نقطه دشمن حمله کنیم و آن عدم توفیق انقلاب (در بر آوردن نیاز های مردم) ایران است”.

“این حمله ما باید سیاسی باشد نه نظامی و موثرترین سلاح ما آن چیزی است که (آیت الله علی) خامنه ای بیش از هر چیز دیگر از آن هراس دارد: درد و رنج توده های ایرانی”.

او در ادامه می نویسد: “این خطای استراتژیک بزرگی بود که آمریکا به عراق حمله کرد. اگر آنطور که ما بعد از حملات ۱۱ سپتامبر ادعا کردیم، هدفمان غلبه بر تروریسم و دولت های حامی تروریسم بود باید هدف اصلی تهران می بود نه بغداد”.

آقای فلین مشخص نمی کند که چگونه راه حل پیشنهادی او می توانست ضامن موفقیت برای دولت آمریکا باشد، اما می گوید که روش بکار گرفته شده “باید سیاسی می بود یعنی حمایت از اپوزیسیون داخلی.”

هر چند که مشخص نیست که واقعا این روش بود که باعث سقوط شوروی شد و یا مجموعه پیچیده ای از عوامل سیاسی و اقتصادی و نظامی (در پی شکست شوروی در افغانستان)، با این حال آقای فلین استدلال می کند که “ما با این روش، نظام شوروی را پایین کشیدیم، کاری که به مراتب سختتر از پایین کشیدن جمهوری اسلامی بوده است.”

وی می گوید: “این کار به دست دولت اوباما انجام نخواهد شد. ما باید منتظر رهبری جدیدی در واشنگتن باشیم. آن رهبران جدید باید استراتژی پیروزمندانه ای را شکل دهند و آزادی را به ایران باز گردانند.”

با روشن شدن خط فکری آقای فلین سئوالی که بلافاصله به ذهن می آید این است که این افکار چگونه با خط فکری ترامپ که وی آنرا به نوعی دوری از مداخله جویی ترسیم کرده است، همخوانی دارد؟

ترامپ در سخنرانی معروف خود در خصوص رئوس “سیاست خارجی” دولتش گفت: “دنیا باید بداند که ما در خارج از مرزهایمان در جستجوی دشمن نخواهیم بود. ما همواره خوشحال خواهیم شد که دشمنان قدیمی دوست یکدیگر شوند و دوستان قدیمی متحد یکدیگر.”

باید دید در عمل دولت ترامپ به کدام یک از این دو تز عمل خواهد کرد.