جورج هربرت واکر بوش پدر، رئیس جمهوری پیشین آمریکا که اخیر درگذشت، آخرین رئیس جمهوری این کشور بود که قدرت را یک دوره در دست داشت. چه عوامی موجب میشوند که رئیس جمهوری آمریکا نتواند برای دومین بار در انتخابات برنده شود؟
جورج بوش پدر، قهرمان جنگ، نماینده کنگره، سفیر، رئیس سیا، نفر دوم دولت رونالد ریگان و بین سالهای ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۳ قدرتمندترین مرد جهان بود.
اما گذشته از همه اینها او از معدود رئیسجمهوریهای آمریکا بود که تنها یک دوره در کاخ سفید ماند. از سال ۱۹۳۳ فقط بوش پدر، جیمی کارتر، و جرالد فورد نتوانستهاند برای بار دوم قدرت را در دست بگیرند.
گذشته از این افراد تمام رئیسجمهوریهای در قدرت از جمله بوش پسر (جورج واکر بوش که از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۸ رئیسجمهوری بود) پس از این که آرای هم حزبیها را به دست آوردند با اقبال مردم هم روبرو شدند.
در کشوری که دورههای مختلف تاریخ آن با تصور عمومی از رئیسجمهوریاش تعریف میشود، این نکته را نمیتوان کوچک به شمار آورد؛ از دوران امیدواری ناکام جان اف کندی در اوایل دهه ۱۹۶۰ تا بدگمانی دوران نیکسون و خوشبینی دهه ۱۹۸۰ در دوران رونالد ریگان.
برای رایدهندهها و همچنین تاریخدانها جواب این سئوال که چگونه یک رئیسجمهوری چهار سال در قدرت میماند و یا میتواند دوران حضورش را یک دوره تمدید کند، اهمیتی فوقالعاده دارد.
دانشگاه سیهنا در سال ۲۰۱۰ از ۲۳۸ چهره برجسته دانشگاهی خواست که تمام ۴۴ رئیسجمهوری آمریکا را رتبهبندی کنند. در میان ده نفر نخست این فهرست هیچ رئیسجمهوری تک دورهای حضور نداشت.
بالاترین رتبهای که یک رئیسجمهوری تک دورهای به دست آورد، جان آدامز بود که در رتبه هفدهم قرار گرفت. کندی هم در رتبه یازدهم قرار گرفت که یک سال قبل از پایان دورهاش ترور شد. رتبه ۱۲ فهرست هم جیمز ناکس پولک (۱۸۴۹-۱۸۴۵) بود که خودش در انتخابات مجدد شرکت نکرد.
چرا رئیسجمهوریها برای بار دوم انتخاب میشوند؟
از جنگ جهانی دوم، هشت رئیسجمهوری مستقر آمریکا برای بار دوم انتخاب شدند و سه نفر فقط یک دوره در کاخ سفید ماندند.
تلاش برای ریاست جمهوری آمریکا نیازمند عملکردی عالی در کسب محبوبیت، جمع کردن پول برای کارزار انتخابی و داشتن برنامه سیاسی است.
برای رسیدن به کاخ سفید همچنین باید از جدالهای طاقتفرسا با سایر نامزدهای حزب پرهیز کرد، گرچه جورج بوش پدر این کار را انجام نداد و برای نامزدی حزب جمهوریخواه، در مراحل اولیه نبرد سختی با پت بوچمن داشت.
آنها همچنین توانایی نادری برای قانع کردن جامعه را دارند که بلد هستند از داخل دفتر کار رئیسجمهوری آمریکا برای کشور تصمیم بگیرند.
جولیان زلیزر، استاد تاریخ دانشگاه پرینستون میگوید: “مردم یک احساس اطمینانی نسبت به کسی که قدرت را در دست میگیرد دارند، حتی اگر به خوبی او را نشناسند.”
با توجه به برجسته نبودن رئیسجمهورهای تک دورهای، این قضیه برای باراک اوباما هم اهمیت زیادی پیدا کرد. با در نظر گرفتن میراث تاریخی اوباما در انتخابات ۲۰۱۲ حضور مجدد او به دغدغه مهمی برای او و مخالفانش تبدیل شد.
میچ مککانل، رهبر جمهوریخواهان سنا در نقل قولی معروف در سال ۲۰۱۰ گفت که “اولویت اصلی او یک دورهای کردن” اوبامای دموکرات است.
همان سال خود اوباما به دیان سایر، خبرنگار ایبیسی گفت: “ترجح میدهم رئیسجمهوری یک دورهای خوب باشم تا یک رئیسجمهوری دو دورهای متوسط.”
مدافعان جورج بوش پدر، چهل و یکمین رئیسجمهوری آمریکا، او را در دسته نخست قرار میدهند.
در دوران حضور جورج بوش پدر دیوار برلین فرو ریخت و محبوبیت این رئیسجمهوری به دنبال جنگ اول خلیج فارس افزایش یافت.
با این وجود، بحران اقتصادی طولانی موجب شد او مالیاتها را بالا ببرد، تصمیمی که با واکنش سخت حزب جمهوریخواه روبرو شد. بوش در انتخابات ۱۹۹۲ که راس پروت، نامزد مستقل هم حضور داشت و آرا را تقسیم کرد، رقابت را به بیل کلینتون کاریزماتیک باخت.
لری ساباتو، مدیر مرکز سیاسی دانشگاه ویرجینیا معتقد است بوش هم قربانی زمان انتخابات و هم قانون وجود فاصله مشخص بین دو دوره انتخاباتی شد.
ساباتو میگوید: “مارگارت تاچر توانست جنگ فالکلند را تبدیل به سرمایهای برای خودش کند، اما جورج بوش پدر نتوانست این کار را با جنگ اول خلیج فارس انجام دهد. اگر او میتوانست این کار را بکند، برنده میشد.”
زندگی سیاسی جورج هربرت واکر بوش
- ۱۹۹۶: به مجلس نمایندگان آمریکا راه پیدا کرد.
- ۱۹۷۱: نیکسون او را به سمت سفیر آمریکا منصوب کرد.
- ۱۹۷۴: رئیس هیات اعزامی به پکن شد.
- ۱۹۷۶: توسط فورد به ریاست سیا منصوب شد.
- ۹-۱۹۸۱: نایب رئیس رونالد ریگان بود.
- ۱۹۹۳-۱۹۸۹: رئیسجمهوری آمریکا بود، این کشور را در جنگ خلیج فارس رهبری کرد و با تبعات سقوط کمونیسم در بلوک شرق کنار آمد.
از نظر ساباتو، آخرین رئیسجمهوری تک دورهای آمریکا بیشتر از این که به دلیل ضعفهای خودش در دومین انتخابات شکست بخورد، قربانی شرایط نامساعد زمانهاش بود.
ساباتو معتقد است کارتر آن قدر بد شانس بود که در دوران بحران اقتصادی جهان به قدرت رسید و فورد هم (که بعد از استعفای نیکسون به قدرت رسید) فقط دو سال و نیم برای نشان دادن خودش وقت داشت.
او گفت: “اتفاقهای مختلف، آنها را در موقعیتهای بدی در زمان نامناسب قرار داد.”
ولی رابرت دبلیو مری، نویسنده کتاب “آنها کجا ایستادهاند: رئیسجمهوریهای آمریکا از دید مورخها و رایدهندهها” کاملا با این نظر مخالف است.
مری می گوید که در یک دموکراسی همیشه حق با مشتریان (اینجا رایدهندگان) است. او معتقد است گذشته از استثناهایی مثل گرور کلیولند (بیست و چهارمین رئیسجمهوری آمریکا) و جان کوینزی آدامز (ششمین رئیسجمهوی آمریکا)، رئیسجمهوریهای شکست خورده، بجای مردمی که حاضر به رایدادن به آنها نشدند، تقریبا همیشه از سوی مورخها قضاوت میشوند.
او میگوید: “مردم آمریکا هنگام قضاوت اصلا احساساتی نیستند. اگر شما به رئیسجمهوریهای یک دورهای نگاه کنید، خیلی بعید است که متوجه نشوید آنها عملکردی که باید را نداشتهاند. باید به مردم اعتبار داد و آن روسای جمهور را سرزنش کرد. من با این عقیده که آنها را ناظرانی بیگناه میداند، مخالفم.”
در نتیجه رابرت مری چندان موافق این نظریه نیست که جامعه آمریکا آن قدری که باید به جورج بوش پدر بها نداده است: “او مرد خوبی بود و رئیسجمهوری که بین دو رئیسجمهوری مهم قرار داشت. او فقط نسبت به وقایعی که برایش پیش آمد واکنش نشان داد و برنامه سیاسی خاصی نداشت که آمریکا را به شیوه خاصی تغییر دهد.”
بدون شک فرانکلین روزولت، رونالد ریگان و باراک اوباما کشور را با شرایط اقتصادی بسیار سخت تحویل گرفتند و همگی انتخابات مجدد را بردند.
به طور قطع میتوان گفت که در یک دوره معمولی، رئیسجمهوری مستقر میتواند با کمک پرستیژ و توجهی که از حضور در کاخ سفید نصیبش میشود، رقیب را شکست دهد. ولی این سئوال وجود دارد که دور دوم ریاست جمهوری واقعا چه تغییری در میراث رئیسجمهوری ایجاد میکند؟
در دور دوم طبیعتا رئیسجمهوری دغدغه جمع کردن رای را ندارد که شاید موجب شود تا آزادی عمل بیشتری داشته باشد؛ و البته این حقیقت که انتخاب مجدد توسط مردم میتواند اقتدار او را افزایش دهد.
اما رئیسجمهوری در دور دوم هم مثل چهار سال اول با مشکلات سیاسی بنیادی و دغدغههای ناشی از تفکیک قدرت دست به گریبان است، از جمله انتخابات میاندورهای و نیاز برای به دست آوردن اکثریت کنگره برای تصویب قوانین.
زلیزر میگوید: “روسای جمهور در دور دوم آزادی عمل بیشتری برای تصمیم گرفتن دارند، ولی انرژی آنها کم کم، کاهش مییابد. همچنین افراد کمتری حاضر میشوند که در کابینه آنها حاضر شوند.”
او نتیجه میگیرد که سیاستهای تعیینکننده رئیسجمهوریها معمولا در دور اول حضور آنها انجام میشود.
از دید ساباتو، نباید بوش پدر را به عنوان یک رئیسجمهوری تک دورهای دید بلکه باید او را نفر اول خاندان در سه دوره ریاست جمهوری به شمار آورد.
او میگوید: “او پسری داشت که فقط هشت سال پس از او برای دو دوره رئیسجمهوری بود. فکر کنم همه اطمینان دارند که آنها این موضوع را به چشم جبران ناکامی ۱۹۹۲ نگاه میکنند.”
با توجه به این که بوش پسر در پایان دوران ریاست جمهوریاش چندان محبوب نبود، به نظر میرسد که بسیاری از مردم عقیده دارند، حضور یک دورهای پدر بهتر از دو دوره حضور پسر در کاخ سفید بود.